عکس در هیاهوی انتظار بهار
سوگند
۶۲۰
۲.۱k

در هیاهوی انتظار بهار

۲۱ اسفند ۰۰
🍃قبول دارین یه وقتایی نعمتهای خدا خیلی عادی میشه؟؟؟

یادتونه دوسال پیش چقدر اسفند ماه بدون هیاهو بود؟؟؟


یادتونه چقدر ترس کل وجودمون را گرفته بود؟؟؟اونقدر ترس زیاد شده بود که قشنگیهای اسفند را نمیدیدیم🌱🌱🌱
.
.
سلام🥰
دیروز مهسا گفت یادش بخیر قبلنا دم عید پیش مادربزرگم جمع میشدیم حلوا اوماج درست میکردیم چقد خوب بود
ولی الان چقد دلگیره چرا همه چی موند تو قبلنا😔
یادش بخیر وقتی ننه م بود (مادربزرگ پدری) (گل سرسبد نوه هاش بودم🥺😌) یه هفته به عید مونده تنور روشن بود هرروز چوچه و نون روغنی با مغز گردو رومال کره و تخم مرغ درست میکرد سهم همه پسر و نوه هاش حلوا درست میکرد اندازه ای که تا ۱۳بدر جواب بده تهش هم روز آخر در میاوردیم😍 تا یه هفته اول عید همه یجا بودیم اون زمونا مفهوم تشک لحاف زیاد تو خونه معنی داشت نه الان که سالی یبار یکی مهمون شب موندنی نمیاد ، من فقط آبگوشت عاشق (قیله شورباسی ، توش تخم مرغ محلی) ننه م بودم ،،، تخم مرغ های با پوست پیاز رنگ شده و بادوم های بوداده از نخ آویزون شده که عیدی هامون بود ، البته پول و لباس محفوظ ، اسکناس های ۵۰۰ ، ۱۰۰۰ تومنی تا نخورده 😍 و.....
کاش الانم بود اون روزا🥺🥺
همه ی اینا ب کنار ولی من اینو خوب فهمیدم خدا هیچ خانواده و طایفه ای رو بدون بزرگتر نکنه ، درسته نصیحت و حرفاشون برا ما امروزی ها و جوون ها خسته کننده س و میگیم شما تو قدیم موندین ولی واقعا وجودشون نعمته ، وقتی دونه دونه کم میشن همه ی پیوند ها از هم جدا میشه 😔 هیچ چیز روند قبل رو نداره ، تجربه کردم که میگم ، قدرشون رو بدونیم 🥰
من دوتا بابابزرگام و ننه جونم تنهامون گذاشتن و یه ننه مادری مونده خدا حفظش کنه برامون
سلامتی عزیزانمون و شادی روح رفتگان یه صلوات🌺 ممنونم🙂
ببخشید پرحرفی کردم🙂
خدا یار و نگهدارتون❤️
...